اين ديگر لذت جسمي نيست. ملك ميآيد و ميگويد: خداوند به تو سلام ميرساند
بعضي اوقات مقام بالاتر از اينهاست. خدا را درك ميكند. سلام خدا را درك ميكند خدا با او و او با خدا حرف ميزند. راستي چقدر هم اين گفتگو لذتبخش است. البته جهنميها هم با خدا حرف ميزنند و خدا نيز با آنها حرف ميزند. ولي اين صحبت از قهاريت خداوندي است. وقتي جهنميها كه از اعمال خود پشيمانند، ميگويند:
«رَبِّنا اَخْرِجْنا مِنْها فَاِن عُدْنا فَاِّنا ظالِمُونَ» خداوند ما را از اين جهنم بيرون بياور، ديگر مرتكب گناه نميشويم. در آن موقع به آنها خطاب ميشود: «قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُونَ» دور شويد و با من سخن مگوئيد. «اخسأ» در پاسخ سگ هنگامي كه او را از خود ميرانيم گفته ميشود. يعني ميفرمايد: چخ، چخ. معلوم ميشود جهنميها در آنجا به صورت سگ در آمدهاند. اين تكلم دوزخيان و پاسخ خداوند قهار بود.
اما حرف زدن خدا با بهشتيها از رحمانيت اوست «سلام قولا من رب رحيم» از طرف خداوند مهربان به آنها سلام داده ميشود.
پيامبراكرم(ص) ميفرمود: از طرف خداوند به اينها نامه داده ميشود. البته باز هم ما نميفهميم كه اين نامه نوشتن چگونه است، يك دورنمايي است براي اين كه در ذهن ما بيايد و الا آن نامه مثل نامههاي من و شما نيست: «من الحي الذي لا يموت الي الحي الذي لا يموت» اين نامه از طرف كسي است كه زنده است و هرگز نميميرد، به كسي كه زنده است و نميميرد.
خوب اين خيلي لذت دارد. مثل اين كه معشوق به عاشق سلام برساند يعني كسي را بفرستد و بگويد: معشوقت به تو سلام ميرساند. اين پيغام آنقدر لذتبخش است كه انسان سر از پا نميشناسد. مثلاً اگر همين امروز كسي در خانه شما بيايد و بگويد رهبر عظيمالشأن انقلاب (ادامالله ظله) مخصوصاً مرا فرستادهاند تا سلامشان را به شما برسانم، چقدر خوشحال ميشويد؟! با فرض اينكه حضرت امام بندهاي از بندگان خدا هستند و ما اگر ايشان را دوست داريم، به خاطر اين است كه «عبد» هستند. حالا اگر مولي، آن هم مولاي حقيقي، يعني خدا، معبود همه و معشوق عالم هستي به كسي سلام برساند، چقدر لذت دارد. «سلام قولا من رب رحيم» بر اينها سلام. از طرف چه كسي؟ «قولا من رب رحيم» اين سلام گفتاري از جانب پروردگار رحيم است.
«رحيم» در مقابل «رحمن» آمده. رحمن است در دنيا براي همه، چه كافر و چه مسلمان، اما رحيم است براي افراد خاص و خوشا به حال چنين افرادي كه سلام خدا براي آنان.
در اينجا گفتار قرآن درباره بهشت و بهشتيان فيالجمله تمام ميشود. اما به تذكر در يك جا اكتفا نميكند. مرتب جملاتي را تكرار مينمايد و تكرارش هم خيلي بجاست. اگر تكرار نبود نقص بود. تكرار ميكند كه شايد در يك سورهاي، در يك آيهاي، در يك جلسهاي با يك جرقه، انسان بيدار شود. لذا پس از اوصاف بهشت به معرفي جهنم و جهنميان ميپردازد.